به نامِ خدای شاعرها..
گذاشت بر سرِ این زخم مرهمی دیگر
تنش اسیرِ زمین، جان در عالمی دیگر
درونِ آینه مردی غریبه را میدید
درونِ آینه انگار آدمی دیگر…
زبان گشود که باز از زمین گلایه کند
نمانده بود ولی یارِ محرمی دیگر
عمودِ شانهاش از فرطِ گریه لرزید و
شکاف خورد و فرو ریخت، چون بمی دیگر
خراب و خسته نگاهی به آسمانها کرد
و شد بهانهی بارانِ نمنمی دیگر
.
.
.
بیار جام و بریز و بنوش دارو را
به یادِ خم شدنِ پشتِ رستمی دیگر
+ غزل گفتم! باورتون میشه؟ بعد از ماهها! دیشب.
۷ دیدگاه
من که اشک تو چشام جمع شد از بس قشنگ بود.
کیپآن پلیز 🙂
: )
چی بگم من دیگه..
چشم اگر امانی باشه از زندگی
ممنونم آقایدکتر
وقتی که رستم برای من قهرمان قهرمانهاست و قویترین آدمی که میشناسم؛ “زخم پشت رستم خم کرده” کلی بار غم داره پشتش 🙁
آره…پای عشق اگه وسط باشه، پشتِ قهرمانِ قهرماناهم خم میشه… : )
ممنون که میای و اینجا هم بهم سر میزنی عزیزجانم❤
محشره واقعا:-)
عین…
ممنونم : )
عینِ چی؟ هان؟ ؛)