یا دافع البلایا.
لابد خیلیها در این کرهی خاکی، خاطرهی اولین روزِ مدرسه رفتنشان را فراموش نکردهاند، با تمامِ حسهای نابِ تلخ و شیرینش. با آن دلشورهی عجیب و غریبش که توی تمامِ دلِ آدم میپیچید، طوری که آدم دلش میخواست همه چیز را بگذارد و برود به جایی که هیچ جنبندهای در آن پیدا نشود. و یا آن شور و شوقِ منحصر به فردش، وقتی که دوستی در میانِ جمعِ نا آشنا، پیدا میشد و حواسِ آدم را از همهچیز پرت میکرد.